,اگر مردها بخش بزرگی از مشکل هستند، بايد بخشی از راه حل هم باشند. ما بايد به وجود مردانی که در جنبش برابری زنان کار ميکنند، باور داشته باشيم., اين سخن يک مرد فمينيست ايرانی است. «مرد فمينيست» چه مقولهای است؟
مردهای فمينيست در ايران زياد نيستند، ولی ايده هايشان در جامعه رو به رشد است، بهويژه در ميان جوانترها. آنان هم مثل زنان فمينيست لزوما نظر واحدی در مورد «مسئلهی زن»، منشأ آن و وضعيت کنونی و آينده آن ندارند، اما همه آنان يک مشکل واحد دارند: اينکه نرينگی سنتی آنها را متهم ميکند که ضعيف، نادان، ترسو و «نامرد» هستند.
مردسالاري، تنبل، ترسو!
مردان فمينيست ميگويند: برعکس! در واقع مردی که سالاريش به نظام سرکوبگر مردسالاری برميگردد، ضعيف، نادان و از همه مهمتر ترسو است، چون شجاعت پذيرش يک حق انسانی را برای جنس مخالف ندارد، چون از آزادی و استقلال فکری ومالی زن ميترسد، چون نميداند اگر زن امکان رشد پيدا کند، آيا قادر به رقابت با اوخواهد بود يا نه. مرد مفتخر به نرينگی مردسالارانهاش از يک چيز ديگر هم ميترسد: از آزادی زن برای تصميم گيری درمورد خودش، برای جسم و روحاش، از اينکه زن ديگر ملک او نباشد.
فمينسيت های مرد ميگويند نرينگی سنتی ترساش را پس زوربازويش پنهان ميکند، پس زورگويی اش، و ضعفهايش را پس خشونت اش! و پشتاش هم به قوانينی گرم است که زن را به سلطه او درآوردهاند!
مردهای فمينيست ميپرسند: آيا در جامعه ای که زنها آزاد نباشند، مردها آزادند؟ آيا در کنار زنی افسرده ميشود خوشحال بود؟ آيا با دختری که در اين دوره زمانه هيچ تجربهای با مرد نداشته، ميشود از خيلی چيزها حرف زد؟ و يا از زنی که تجربه داشته، اما بخاطر ترس از کتک و آبروريزي، گذشتهاش را از مرد پنهان ميکند، ميشود انتظار همفکری و همسری داشت؟ اصلا همسر يعنی چه؟
با زنی که نيازهای روحی و جسمی اش سرکوفت خورده، چطور ميشود از زندگی لذت برد؟ مادری که دچار افسردگی روحی است، کدام فرزند شاداب را تربيت ميکند؟ مردهای فمينيست ميگويند ما بخاطر زنها نيست که فمينيست شدهايم!
آزادی در گرو آزادی هر دو جنس است
پای صحبت مردهای فمينيست ايران نشستيم. مردهايی از نسل جوان که از فمينيست بودن «شرم» ندارند.
فعالان مذکر جنبش زنان ميگويند ما فمينيست هستيم چون در جامعهای که زنها در موقعيت فرودست هستند، مردها نميتوانند آزاد باشند. آنچه مردها از آن برخوردارند تنها توهم آزاديست. به نظر کاوه مظفری در چنين مناسباتی مردها اسير نگاهی هستند که آنان را آزاد نشان ميدهد. او ميگويد:
«نميشود جامعهای وجود داشته باشد که در آن برابری بين دو جنس، بين دو قشر و بين دو طبقه وجود نداشته باشد و آن طبقهای که فرادست است ازآزادی برخوردار باشد. آن آزادي، يک آزادی صوريست، واقعی نيست. در ظاهر آنها آزادند که ديگری را استثمار کنند. آنها آزادند که به بقيه خشونت بورزند. مردها آزادند که زنانشان را ملک خودشان بدانند. اما از آزادی واقعي، آن چيزی که انسانيت معنا ميدهد، برخوردار نيستند. آزادی واقعي، آزادی معطوف به ساختن جامعه است. آزاديای که جامعه را برابرتر ميکند، آزاديای که جامعه را خلق ميکند.»
فمينيسم، خواست عدالت و انصاف است
محسن مالجو دانشجوی رشته مطالعات زنان معقتد است که نميشود از حقوق برابر انسانها حرف زد، در حالی که در خانوادههايی زندگی ميکنيم که استثمار را از دوران کودکی به فرد ياد ميدهند، آن هم در صميمانهترين روابط، روابط زن و شوهر، رابطهی برادر و خواهر.
او ميگويد: «اين فقط مشکل زنها نيست، مطمئنا مشکل مردها هم هست. وقتی مردها به مسايل زنان ميپردازند نه ميخواهند به آنها ترحم کنند، نه چاپلوسی. او به همجنسان خود اطمينان ميدهد که فمينسيت های مرد هيچ عيب و ايراد فيزيکی هم ندارند. آنها فقط در آرزوی جامعهای هستند که در آن عدالت و انصاف باشد.»
به نظر محسن مالجو تفکری که از نابرابری ديه و ارث، از نابرابری در کار و امکان آموزش ميان زن و مرد دفاع ميکند، نگاهی که از سهميهبندی جنسيتی صحبت ميکند يا باعث تداوم سقف شيشهای ميشود، نميتواند واقعا به عدالت اعتقادی داشته باشد. آيا نابرابری ناشی از يک تقسيم کار عادلانه است؟ مالجو قاطعانه ميگويد: «چنين چيزی دروغ است، يک توهم است.»
مالجو روی موضوع خدمت اجباری دست ميگذارد. «يک درد مشترک بين آقايان مسئلهی سربازی يا نظام وظيفه است، که در واقع توفيق اجباری است که آقايان دارند. خب من فکر ميکنم اين برآمده از تفکريست که در آن سالاری اعمال ميشود، برای سالاربودن، قدرت بيشتر بهدست آوردن. حالا کی بايد برود سربازي؟ مردها! چرا مردها بايد بروند سربازي؟ چون کليشههايی هست مبنی بر اين که مردها قوياند، مردها خشناند، مردها جنگطلباند.»
ولی او نه ميخواهد جنگ کند، نه ميخواهد سربازی برود و تفنگ دست بگيرد.
تفاوت نگاه مردها به مسئله فمينيسم
مردهايی که از مبارزات زنان برای رسيدن به حقوق برابر حمايت ميکنند، همه با يک نگاه و از يک نقطه نسبت به آزادی زن حرکت نميکنند. برخی مردها ضرر محروميت زن را در يک کفه و «سود» آنرا در کفه ديگر ميگذارند و به اين نتيجه ميرسند که «واقعا چه اشکالی دارد زنها هم آزاد باشند و مثلا زن هم حق طلاق داشته باشند تا مهريه سنگين طلب نکند» و اين قبيل استدلال ها. در مقابل اين گونه دفاع از آزادی زن، مردهای فمينيستی هم هستند که ميگويند «من طرفدار فمينيست ها نيستم»، «خودم فمينسيت هستم» و ترسی هم ندارم که بخاطرش تحقير شوم و در نگاه سنتی اصلا از «مردی» ساقط شوم، چون:
«چيزهايی هم هست به نام انسانيت و عدالت که بايد برای همه باشد!» اين گفته علی حسيننيا فعال حقوق زنان و عضو کمپين ضد سهميهبندی جنسيتی در دانشگاه ها است. او ميافزايد: «دو نوع رويکرد من ديدهام. هر دو رويکرد هم مبنی بر سودی برای مردها هم هست. يعنی دستيابی به حقوق برابر برای زنها و مردها، يکجوری بايد در نهايت برای مردها هم سودی داشته باشد تا بتوانند هم آنها را آگاه، و هم آنها را وارد اين جنبش بکنند. مثلا در مورد بحث حق ديه يا مثلا حق طلاق. مثلا همين دوستان اصلاحطلب ما خواهند گفت اگر زنها وارد اجتماع بشوند، در عرصههای اجتماعي، سياسی و اقتصادی فعال بشوند، در نهايت باعث ميشود که توسعهکشور بهتر بشود و بهبود پيدا بکند. اين جوابها، جوابهايی کاملا درست است…» ولی
علی حسين نيا يک ولی در برابر اين استدلال ميگذارد و ميگويد:
«من سياستمدار نيستم. من نميخواهم از توی صندوقها رأی بياورم. آن چيزی که من دنبالش هستم و به آن فکر ميکنم جواب بسيار سادهايست که من حداقل هميشه دنبال آن بودهام، و آن انگيزهی برابريطلبی و آن انگيزهی عدالتخواهی و آن اصالت وجود و اصالت انسان است که در نهايت هميشه برای من مدنظر است.»
ممکن است از اينکه کسانی آزادی و برابری زن را حسابگرانه ميپذيرند، راضی نباشيم، با اين حال اين راهم در نظر بگيريم که در جامعهای چون ايران بايستی از هر حمايت مردانه بشدت استقبال کرد. حتی اگر مردسالاری با منطق و دو، دوتا، چهارتا، زير علامت سؤال کشيده شود، بازهم بايد خرسند بود.
موقعيت برتر، توهمی مردانه
در جامعه مرد سالار هر مردی بدون آنکه خود بداند يا بخواهد، درگير در يک رقابت حاد است: رقابت با ديگر مردها برای آنکه نشان دهد قويتر است، خشن تر است، و سلطه جو تر!
مرد آزاد است از خانه خارج شود، کار کند، پول درآورد، مسئوليت های سنگين تقبل کند. مرد، نانآور خانواده ميشود. کاوه مظفری اين مرد را به ماشينی تشبيه ميکند که هر روز صبح سر ساعت معين از خواب بيدار ميشود، به کارخانه ميرود، به محل کسب درآمد و وظيفهاش درآمدزايی برای بازتوليد خانواده است. او ميگويد: «همان مرد ميآيد خانه و تمام اين فشارهايی که از سوی جامعه به او آمده، ميخواهد بر زنش تحميل کند. اين تفکيک خانهداری و کار در کارخانه يک تفکيک قديمی نيست. ممکن است خيليها بگويند، نه الان هم زنها در عرصهی عمومی کار ميکنند، اما هنوز کار خانه باز روی دوش زن است، حتا اگر يک زن و مرد باهم کار بکنند. و از آنطرف هم وقتی اين خانواده وضع مالياش بد ميشود، موقع اجاره خانهدادن ميشود، و در واقع موقعی که فشار مالی به خانه ميآيد، آنموقع نگاه به گردهی مرد است و از مرد خواسته ميشود که خانه را سامان ببخشد. وقتی خانوادهای در فقر بسر ميبرد، از مرد خواسته ميشود. اين نتيجهی همين نابرابريست برای مرد. در ظاهر است که به نظر ميرسد مردها در موقعيت بهتری قرار دارند.»
اما اين فشار به همينجا خلاصه نميشود. اين مرد نه با همسرش ارتباط عاطفی و انسانی صحيح ميتواند برقرار کند و نه با فرزندانش. او فقط خستگياش را به خانه ميآورد تا همه آنچه که ناخوشايند بوده، خشونتی که بيرون از خانه تحمل کرده، برسر خانوادهاش آوار کند.
به مرد در نظام مردسالاری آموزش داده شده که مالک زن و فرزندش است. اين تملک اما انرژی جسمی و روانی مرد را در تمام زندگی اش بخود مشغول ميکند و برای يک توهم به هدر ميدهد.
کاوه مظفری ميگويد:
» تملک حتا برای اشياء سخت است، چه برسد به انسانها. تملک يک انسان کار راحتی نيست. وقتی يک مرد تصور ميکند که مالک زنش است، که زن ناموس اوست. اين فشاری بر ذهن اوست و تمام ذهنش را دچار توهم و دچار آسيب ميکند که آيا الان ناموس من به خطر نيفتاده است؟ آيا الان من غيرتم خدشهدار نشده؟»
غيرت، تعصب و نگاه سلطه جو بر زن شالوده خانواده را سست ميکند. اين سلطه جويی فقط به حفظ تملک بر زن خلاصه نميشود. اگر زن مايملک اوست، پس ميتواند به اراده خود بر اين مايملک بيافزايد يا از شر آن خلاص شود!
محسن مالجو ميگويد ما ازيک طرف از خانواده صحبت ميکنيم، از خانوادهی مقدس. اما در کنارش مسئلهی صيغه و چند همسری را مطرح ميکنيم. در واقع ما داريم جواز خيانت را در خانوادهها صادر ميکنيم و اين جواز خيانت باعث هزاران آسيب در درون خانواده ميشود.
او که در زمينه «تجاوز به محارم» پژوهش کرده اضافه ميکند:
«من در رابطه با تجاوز به محارم در داخل ايران تحقيق کردم. و اين فرضيه من کاملا تاييد شد که يکی از دلايل تجاوزهای پدر به دختر بيشتر مسئلهی همان ولايت است، مسئلهی قدرت مالکيت پدر، مسئلهی رياست پدر و اين که پدر هر کاری ميتواند با دخترش بعنوان اين که تحت تملکاش هست انجام بدهد.»
آمدن زنها به صحنه = تنگ شدن عرصه برای مردها؟
آيا باز شدن فضای درس و کار و فعاليت، قلمرو مردان را تنگ ميکند؟
آيا دخترها جای پسرها را در دانشگاه ها تنگ کرده اند؟
آيا اگر جلوی آنها را بگيريم، به معنای آن است به به پسرها شانس بيشتری دادهايم؟
اما شانسی که با زور بدست آمده، به چه درد ميخورد؟
آيا زنها موقعيت های خوب را در بازار کار از چنگ مردها درميآورند؟
اگر آري، چرا بايد به زور بخواهيم آنها را از صحنه خارج کنيم؟
چرا نبايد وارد رقابتی عادلانه و مساوی با آنها شويم؟
چرا بايد از کمترين پيشرفت دخترها هم دچار هراس شويم؟
«سهميهبندی جنسيتی نبايد انجام بشود، برای اين که همه حق دارند تحصيل بکنند. اين خيلی راحت است. دختری که پشت کنکور ايستاده و دارد درس ميخواند و اينهمه زحمت کشيده، بايد يک وضع برابر، يک رقابت برابر برايش وجود داشته باشد. نبايد او با رتبهی
۲هزار بنشيند سرکلاسی که يک پسر با رتبهی ۴هزار ميآيد مينشيند. اين جوابهای بسيار زيادی برايش وجود دارد. ببينيد، مثلا اگر اين اتفاق بيفتد و سهميهبندی جنسيتی را اجرا بکنند، که دارند اجرا هم ميکنند، خب يکی از چيزهای خيلی خيلی سادهاش اين است که سطح علمی دانشگاه به شدت ميآيد پايين. يعنی دقيقا وقتی ما نگاه کرديم و تحقيق که داشتيم ميکرديم سر يک کلاسی بودم که رتبهی پسرها و دخترها تقريبا ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ با همديگر متفاوت بود. حداقل من اگر دانشجو باشم، دلم نميخواهد سر آن کلاس بنشينم. اين که مثلا من کنار دختری باشم که رتبهاش ۲
وقتی صحبت از نگاه های متفاوت در برخورد با دفاع از حقوق زن ميشود، يکی از کليدی ترين مسايل نگاه مردها به آزادی جنسيتی زن است. مرد جوان ايرانی دارد به آهستگی ياد ميگيرد که با دوست دخترش رابطه ای ديگر برقرار کند. ياد ميگيرد که بعد از دوستی و نزديکی با ده ها دختر، برای ازدواج به سراغ دختری که رويش را آفتاب و مهتاب نديده نرود. دارد اين را ميفهمد که اين دختر «آفتاب نديده» توهم است، دل خوش کنک است. که بهتر است بجای کلاه گذاشتن سر خود، حق انسانی زن را بپذيرد، تا همسر آينده اش با «ده بخيه» سرش را کلاه نگذارد! مرد جوان ايرانی دارد ياد ميگيرد از حق خواهرش هم مثل حق خودش در خانواده دفاع کند. اگر او آزاد است دوست دختر داشته باشد، خواهرش هم آزاد است پسری را برای دوستی انتخاب کند.
علی حسن نيا ميگويد:
» ما برای تغيير قوانين بايد بجنگيم ولی نبايد بقيهی چيزها را فراموش کنيم و تصور کنيم بقيه چيزها با تغيير قوانين درست ميشود، اينجوری نيست. به نظر من آن آگاهی که يک زن نسبت به جنسيت خودش بايد داشته باشد، اگر بهوجود بيايد، آن شکلوارگياش از بين ميرود و اين آگاهی را کسب ميکند که حالا بتواند برود درخواست بکند و خودش بگويد که اين حق من را بايد بدهيد و ديگر کسی نميتواند جلوش را بگيرد اين چيزی بسيار بسيار مهمتر است از حتا مثلا همان بحث سهميهبندی جنسيتی يا تغيير قوانين ريز مثل ديه و اينها. و به نظر من تلاش اول بايد در اين زمينه باشد که زنان نسبت به آزادی خودشان، نسبت به اصالت خودشان آگاه بشوند و وقتی اين اتفاق بيفتد، مسلما بقيه چيزها خودشان بهدست ميآيند.»
مردهای فمينيست ترجيح ميدهند زنهای اطرافشان، همسر، همکلاس، دوست دختر، همسايه… اينقدر آگاهی داشته باشد که بتوانند به گفته علی حسين نيا:
«تو را هم به پيشرفت برساند، به تو حتا آموزش بدهد تو زندگي، اين خيلی خيلی تاثير مثبتی دارد تا اين که کسی باشد که آفتاب و مهتاب را نديده باشد و در خانه نشسته باشد.»
و محسن مالجو اضافه ميکند:
«وقتی بحث صيغه ميشود، وقتی بحث طرح امنيت اجتماعی ميشود، وقتی بحث حجاب زن ميشود اين توهين به مردها هم هست. خيلی از اين بياحتراميها نه فقط نسبت به زنهاست، نسبت به مردها است. مگر من با غريزهام زندگی ميکنم، مگر من شعور انسانی ندارم. اينها مستقيما توهين به مردهاست. و من فکر ميکنم اگر يک کمی آدمها باهوش باشند، ميبينند که فقط لبهی تيز اين پيکان فقط به سمت زنها نيست.»
اندر مشکلات مرد فمينيست بودن
مردهای فمينيست تجربه سختی در جامعه سنتی ايران ميکنند، تجربه ای که تنها به برخوردهای تحقير آميز دوستان و آشنايان گرفتار سنت محدود نميشود. بسياری زن ها هم آنها را باور ندارند و به ديده شک نگاه ميکنند. کاوه مظفری خطاب به زنها ميگويد:
«من دلم ميخواهد يک جمله هم به زنان جنبش زنان بگويم و زنهايی که دربارهی مسايل زنان دارند فعاليت ميکنند. يک نقل ميکنم: يکی از دوستان فمينيست ميگفت، اگر مردها بخش بزرگی از مشکل هستند، بايد بخشی از راه حل هم باشند. بايد به وجود مردانی که در اين جنبش دارند کار ميکنند ما باور داشته باشيم. خانمهای جنبش نبايد با شک و ترديد به مردهايی که ادعا دارند فمينيست هستند نگاه کنند. ميدانيد، برای يک مرد فمينيست شدن در اين جامعهی مردسالار واقعا آسان نيست. من سختی بسيار بسيار زيادی کشيدم. هر آدمی که به او ميگفتم دانشجوی مطالعات زنانم، دنبال يک عيب و ايراد داخل من ميگشت. بهرحال ما سختيها را قبول کرديم. نه برای زنان، برای جامعه، برای کلمان، برای بچههايی که در آينده ميخواهند توی اين جامعه بزرگ بشوند، چه پسر چه دختر.»
فمينسيت های مرد ميگويند تغيير مناسباتی که چندين هزارسال طول کشيده تا رسوب کرده، يکشبه امکانپذير نيست. به زمان احتياج دارد. کنداست و همزمان تند: به خاطر جوانان!
کاوه مظفری ميگويد وقتی جوانان وارد عرصهی عمومی ميشوند، بخصوص بعد از دبيرستان و با وروود به دانشگاه، به شدت خواهان اين ميشوند که وضعيت نابسامان موجود را تغيير بدهند. اين روحيهی عملگرا و انگيزهی بالای آنها به اين تغيير سرعت ميبخشد:
«پس لزوما برای تغييردادن اين مناسبات چندهزار سال ديگر لازم نيست. اما يکشبه هم امکانپذير نيست. من فکر ميکنم اين روند در چندسال آينده قطعا به نتيجه ميرسد. ما ميتوانيم مثالهای بارزش را ببينيم.»
او ميگويد در کمپين مردهايی هستن که اگر هم خودشان را فمينيست ننامند، اما دارند برای برابری تلاش ميکنند:
» مصداق بارزش ميتوانم از امير يعقوب علی نام ببرم که همين اواخر هم حکم برايش خورد، يکسال حبس از طرف دادگاه برايش در نظر گرفته شده، آن هم دقيقا به خاطر همين که برای اين برابری تلاش ميکند.»
همگانی شدن برابری خواهی
مردهای فمنيست ميگويند تغييری که نسبت به رابطهی زن و مرد در جامعهی ما اتفاق افتاده محدود به قشر محدودی نيست و پذيرش حقوق برابر زنان، موضوعی است که بسی از دايرهی نخبگان جنبش زنان فراتر رفته است. زنان و مردانی را ميبينيم که در عرصههای هنري، در عرصههای فرهنگي، در پهنههای مختلفی از زندگی و حتا در خيابانها در مقابل طرح امنيت اجتماعی همراه و همپای زنان مقاومت نشان ميدهند.
«همان اتفاقی که در ميدان صادقيه تهران افتاد، يک مرد بود که حمايت کرد از دختری که مورد تعرض نيروهای امنيتی قرار گرفته بود. يا در واقع در داخل ترانههايی را ميشنويم که از سوی مردها سروده ميشود در حمايت از حقوق زنان. ميبينيم فراتر رفته است اين گفتمان برابريخواهی از جمعيت محدود نخبگان. بنابراين ميتوانيم اميدوار باشيم در چندسال آينده تغييراتی در مناسبات مردسالارانه بوجود بيايد. مردسالاری در ايران و در دنيا درحال تنبل شدن و شکست خوردن است.»
«در ايران مردان فمينيست کم نيستند که دارند کار ميکنند و دغدغه دارند. مطمئنا از جنبش زنان تاثير گرفته. و من اين را از يکطرف ديگر يک جهت تاريخی هم ميدانم. ما بهرحال بايد به سمت يک جامعه برابر همراه با عدالت پيش برويم؛ و مطمئنا پيش ميرويم. ما جزيی از همين فرايند تاريخی هستيم.»
مريم انصاری